عید

ساخت وبلاگ

نیاز به بابام دارم که هرگهی که تو زندگیم خودم ازم دفاع کنه و هر بلایی سرم اومد بهم بگه عیبی نداره تو زندگی پیش میاد

ویدیوی این دختره رو دیدم، کل خانوادش جمع بودن، حسرت خوردم.

نیاز دارم بابام بی قید و شرط قربون صدقه م بره، ازم مقابل بقیه دفاع کنه و بهم اعتماد صد در صدی داشته باشه

دوست دارم براش تعریف کنم که این مدت چه اتفاقایی برام افتاده، درمورد خواهرم بهش بگم، در مورد اینکه من چیکارا کردم، درمورد اینکه احساسام چی ان

باهام حرف بزنه، یواش، هرچقدرم گاهی وقتا حرفاشو قبول نداشتم اما همیشه آرومم میکرد، همیشه وااااقعا بهم باور داشت حتی اگه میگفتم ماست سیاهه، بهم حس اینو میداد که باهوشترین دختر دنیام، باهم کتاب میخوندیم، درمورد کتابامون حرف میزدیم.

دست گرمشو میذاشت روی گوشم( از دستِ اون گرمتر تاحالا تو زندگیم ندیدم) بهم میگفت درست میشه.

با لپاش بازی میکردم و به حالتِ اسیر شدیم به مولا نگام میکرد

همیشه مجبور بود موهامو از روی پلیوراش بکنه چون همیشه بغلش میکردم و موهام بلند بود

مینشستم تو اتاقم واسه خودم، میومد میگفت باهام حرف بزن، اینقد تنها نشین، کاش زمان تو همونجا برام متوقف میشد.من از سال ۱۴۰۱ متنفررررم، بابامو توش ندیدم، بابایی نداشتم.

۱۴۰۰ بابام رفت اما من دیده بودمش، من بغلش کرده بودم.

دیگه دلم نمیخواد درس بخونم، دیگه دلم نمیخواد کاری بکنم، دیگه من باهوشترین دختر دنیا نیستم.

یه خسته نباشید به کدبانو ها!...
ما را در سایت یه خسته نباشید به کدبانو ها! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratetoosi بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 12:14