امشب یاغی رو نگاه کردم، شاید توی هر برهه ی دیگه ایی از زندگیم بودم اینقدر گریه مو درنمیاورد، اما همه اتفاقات و احساساتی که داشتم از چشمام بیرون ریخت.به فاصله ی طبقاتی فکر کردمبه فاصله ی فرهنگ ها- حتی تحت عنوان یک ملیت-به ناعادلانه بودن دنیابه پولبه قوانینِ زورگو که فقط زورشون به بینواهای تنها و بی پول میرسه، وگرنه درمورد افراد بالا اجرا نمیشهبه پدرمبه اینکه چرا الان ندارمش، و اینم یکی از بی انصافی های دنیاست، وگرنه هیچ جای اینکه یه دختر توی بیست و یک سالگیش پدر نداشته باشه منطقی نیستبه اینکه چرا به هر ریسمونی که چنگ میزنم پوسیده ست، این سقوط تا کی قراره ادامه داشته باشه؟بالاخره یجایی میخورم زمین و با زجر میمیرم یا ریسمون سالمی دستم می افته؟ بخوانید, ...ادامه مطلب
نمیدونم شمایی که منو نمیشناسین و این وبلاگو میخونین چه قضاوت هایی ممکنه درموردم بکنین؛ولی میدونم این مراحل از زندگیم که گذروندم هرچند از نظر بقیه احمقانه ولی به نظر خودم عالی بودن!اگه من این تجربه هارو نداشتم ممکن بود هر اتفاقی برام بیفته!پس قضاوت نکنیم کلا بهتره!البته هرکس عقاید خودشو داره! ,اونی,نیستم,فکر,میکنین,اونیم,نیستم,فکر,نمیکنین ...ادامه مطلب