دیشب...دو تا دختر همسن و سالای من اونجا بودن،با دو دختر دوازده ساله و یه پسر کوچولوی سه ساله،اولش رفتم با دخترا حرف بزنم و یکم که حرف زدیم دیدم یااااخدا!مدلشون ازونا بود که هی پچ پچ میکنن و انگار دارن کشف اتم ناشناخته ییو دوتایی توی دایرکت اینستا انجام میدن!درست فهمیدید!قضیه سر یه پسر بود،حالم از همچین آدمایی بهم میخوره!مثلا اومدیم بیرون و منم یه دوست تازم!ولی همچنان رو بحث اون پسره ن!بخدا دو دیقه,پارک ...ادامه مطلب
دیروز که رفته بودم پیاده روی یهویی یه خانومیو دیدم فک کردم عه چقد شبیه صاحبخونه قبلیمونه،چ جالب میشد امروز ببینمش!نیم ساعت نگذشته بود یهو دیدمش اونم تو پارک بودD:رفتم سلام دادم اول گنگ نگام کرد!بعد یهو چشاش گرد شد گفت وااااااییییی چقدر تغییر کردی!مامانمم گفت آره میگن شبیه خواهرش شده،اون خانومم گفت نه خوشگلترهD:نیش منم همچنان باااز!!!بعد با مامانم حرف میزدن هی پنج دیقه یه بار نگام میکرد میگفت همش د,بازم,همون,پارک ...ادامه مطلب