گاهی وقتا بهت حسودی میکنم، البته فقط من نه، دوستِ صمیمیم هم بهت حسودی میکنه.
توی زندگیم یه شبحی و با این حال دلم برات تنگ میشه، اسمتو هرجا بشنوم لبخند میاد روی لبم و تویِ آبیا تورو میبینم، آبسسد شدم باهات و تو حتی روحت خبر نداره.
هی سعی میکنم از سرم بندازمت بیرون، ولی نمیتونم، ریشه کردی توی قلبم، مسئله توی مغزم بودنت نیست.
کاش بد نشه آخر این قصه...
یه خسته نباشید به کدبانو ها!...برچسب : نویسنده : khateratetoosi بازدید : 17