Wounded

ساخت وبلاگ

این روزها دارم خیلی ضربه میخورم، البته بهتر بگم، خودم به خودم ضربه میزنم.

انتخاب های اشتباه پشت اشتباه

آدم هایی رو از زندگیم حذف کردم درحالیکه الان بیشترین نیاز رو به معاشرت و دوست برای ادامه دادن دارم، این پاییز سخت ترین پاییز عمرم تا الان بوده، میدونستم قراره سخت باشه ولی نه اینقدر تاریک و بد.

الان من وایستادم، وسطِ این شهر، گم در شلوغی، زخم خورده و ناتوان، درحالیکه دارم سعی میکنم فقط وانمود کنم چیزیم نیست تا حداقل با وانمود کردن حالم بهتر بشه و بتونم ادامه بدم.

فقط واقعا خواهش میکنم آخرش خوب بشه، عیبی نداره اگه مسیرش اینقدر زشت بود، فقط آخرش خوب باشه، توروخدا

یه جمله ایی رو از بچگی همش میگفتم، بهش معتقد نبودم، صرفا تو کتابی دیده بودمش، اما الان میفهممش،

چیزی که نکشدت، قویترت میکنه

بعدِ هر آسیبی که بهم وارد میشه، میفتم، جون میدم، با تمام وجودم گریه میکنم، جیغ میکشم، اما تموم که شد جای زخمم پینه میشه و پوستم کلفتتر میشه.

سال بیست بیستو سه واقعا سال عجیبی بود برام، اندازه دوسال سربازی ازش ماجرا برای تعریف کردن برای آیندگانم دارم.

یه خسته نباشید به کدبانو ها!...
ما را در سایت یه خسته نباشید به کدبانو ها! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratetoosi بازدید : 29 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 14:27